در حاشیه خیابانها، در زیر پلها و سایه دیوارهای پوسیده، آدمهایی پرسه میزنند که دیگر نه از درد مینالند، نه از سرما میگریزند. زخمهای باز و چرکین، عفونتهایی که بوی مرگ میدهند، و نگاههایی که سالهاست دیگر منتظر هیچ نگاه مهربانی نیستند؛ اینها نه صحنههای یک فیلم تراژدی، بلکه واقعیت زنده شهر ماست.
کافی است کمی از مرکز شهر فاصله بگیرید، تا ببینید چگونه بخشی از جامعه، که روزی شهروندی محترم بودند، امروز به اشباحی زنده بدل شدهاند؛ بیپناه، بیدرمان، و بیاهمیت برای سیستم رفاهی و بهداشتی ما. معتادانی که با زخمهای عفونی و وضعیت وخیم جسمی در معابر عمومی رها شدهاند، نه فقط تهدیدی برای سلامت خود، که تهدیدی برای سلامت جامعهاند.
سؤال ساده و بیپاسخ ما از مسئولان: دقیقاً چه کسی مسئول این فاجعه است؟ چه نهادی باید پاسخگو باشد؟ آیا تا زمانی که فاجعهای همهگیر رخ ندهد، صدایی از اتاقهای شیشهای مدیریت شهری بلند نخواهد شد؟